یاقوت...

اپیزود اول
مراسم ختم مامان فرنوش خونه بود !حکیم نظامی  ! 
جو سنگین !!با تمام وجود این غم به دلم نشسته !! انگار صاحب عزا منم !! دوساعتی شد . با فرنوش خداحافظی کردم و زدم بیرون !
 
اپیزود  دوم 
کنار ماشین ایستاده بودم که یکی از پشت سر صدا زد :خانم ...!!برگشتم و نگاه کردم و پرتاب شدم  به حدود 20  سال و خورده ای قبل ..(.آقای ح.آ )...از همکلاسیهای دوره لیسانسم ..!!از زمان فازغ التحصیلی هیج کجا ندیده بودم ایشون رو ...گهگاه بچه ها خبر دوستان و همکلاسی رو به من میدادن ...
 
اپیزود سوم
دولت دوّم مرحوم هاشمی بود. دانشگاه بخش نامه  داخلی کرده بود که موقع زنگ تقریح(!) پسرها باید طبقه پایین دانش‌گاه باشند و دخترها، طبقه بالا. صحن حیات جلوی دانشگاه مربوط به آقایون و حیات خلوت و پشت دانشگاه مربوط به خانوم ها ...جفتمون این خاطره رو بازگو کردیم و ..!! روز اول کلاس عربی ...استاد وارد شد  خانوم ها سمت راست و آقایون سمت چپ کلاس نشسته بودیم ! رگ پیشونی این استاد شمالی ما  قرمز شدو گفت : شئونات اسلامی را رعایت کنید !!! و ما کوچ کردیم ته کلاس و آقایون ردیف جلوی کلاس و بین ما دو ردیف صندلی خالی !
 
اپیزودچهارم 
قبل خداحافظی گفت : چند لحظه صبر کنید ..!!از حیات باغچه ی خونه ش این گلها رو چیده بود ...
 
 
یاقوت ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی