کاش یکی یقه لباس ما را از پشت سر می گرفت و اندکی ما را بالا می برد تا جهان را کلی تر و در مقیاسی وسیع تر ببینم و برای روزگاری هر چند مختصر " زندگی " کنیم...
چه شده آسمان تهران را؟ روزها محکم واستوار اما همین که هوا گرگ ومیش و به تاریکی شب نزدیک میشود بغضش میترکد و آشوب دلش هویدا می شود!؟...
اعتماد به نفسم از ترس آدم ها آب می شود و از انگشتان لاغر دستم به زمین فرو می افتد ...(ترسو شدم)
زنگ آهنگ موبایلم از سوره حمد ماهر معیقلی به این تغییر داده شد ...
تیتر : سعدی علیه الرحمه