یاقوت...

کاش یکی یقه لباس ما را از پشت سر می گرفت و اندکی ما را بالا می برد تا جهان را کلی تر و در مقیاسی وسیع تر ببینم و برای روزگاری هر چند مختصر " زندگی " کنیم...

 

 

چه شده آسمان تهران را؟ روزها محکم واستوار اما همین که هوا گرگ ومیش و به تاریکی شب نزدیک میشود بغضش میترکد و آشوب دلش هویدا می شود!؟...

 

 

 اعتماد به نفسم از ترس آدم ها آب می شود و از انگشتان لاغر دستم به زمین فرو می افتد ...(ترسو شدم)

 

 

زنگ آهنگ موبایلم از سوره حمد ماهر معیقلی به این تغییر داده شد ...

 

 

 

تیتر : سعدی علیه الرحمه

یاقوت ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی